در تماس باشید
اگه بخوام خودمو توی یک جمله معرفی کنم من یک media man هستم. یک آدم رسانه ای، اما اگه بخوام بیشتر در مورد خودم بگم من «پرویز نشاط» هستم و در صحت و سلامت کامل عقل و جسم اعتراف می کنم که در طراحی این سایت از هیچ کسی یا گروهی خط نگرفته ام و آنچه در ادامه می بینید و می خوانید ماحصل 15 سال تجربیات من به عنوان یک دیده بان اجتماعی است که با سالها کار کردن در جامعهٔ ایرانی گردآوری کرده ام. از این روی عنوان «مجری» را از کنار نام خودم برداشتم تا رنگ و بوی جایی را نگیرم و مورد سرزنش جماعتی نباشم.
به عنوان یک دراماتورژ بر این باورم که در دهه های اخیر و با پررنگ شدن فضای مجازی، یک نگاه کاسب کارانه و بازاری وارد حوزۀ آموزش شده است، که متأسفانه یکی از بزرگ ترین خیانت هایی است که در دهه جدید در صنعت آموزش رواج پیدا کرده و همان طور که می بینید خیلی از ترفندها و تکنیک های بازار کسب و کار وارد دنیای آموزش شده است. برای تضمین حرفم لطفاً نگاهی به خودتان و اطرافتان بیندازید.
تا به امروز چقدر محصولات آرایشی-بهداشتی یا ورزشی یا پکیج های آموزشی یا پودر و کپسول های بدن سازی یا نرم کننده ها و سفت کننده ها و شل کننده هایی را خریده اید آن هم فقط به این امید که قدری جذاب تر، خاص تر یا به اصطلاح لاکچری تر باشید؟ اما پس از مصرف یک یا دوهفته ای بدون گرفتن هیچ نتیجه ای آن را رها کردید که البته خیلی هم اشتباه نکرده اید؛ چون همان تعداد انگشت شماری هم که تا ته مسیر را رفته اند دست از پا درازتر برگشتند. شاید بگویید من خرید نکردم؛ اما مطمئن هستم که برای خرید حداقل کمی وسوسه شده اید.
حالا شاید دلیل نخریدنتان هر چیزی مثل بی پولی بوده است. همه اینها نشان از این دارد که صاحبان کسب و کار با تولید محتوای زرد و هدف گرفتن عقده های شما فقط و فقط قصد فروش و خالی کردن جیب شما را دارند. من با قدری اغماض این رویکرد را در حوزه کسب و کار می پذیرم، اما اگر قرار باشد این نوع نگاه وارد حوزه آموزش هم بشود رسالت من این است که شما را آگاه کنم. نمی دانم حمله کردن به باور هایت آن هم اینجا و بدون هیچ مقدمه ای چقدر کار درستی است، اما واقعیت این است که نمی توانستم منتظر بمانم. چرا که همین حالا هم دیر است.
به جرئت می گویم بیشتر از 90 درصد کتاب ها و دوره هایی که با عنوان فن بیان برگزار می شود بیشتر فن هذیان است تا فن بیان. آنچه در ابتدای این کتاب ها و کلاس ها باید برای هنرجو روشن شود تفاوت بین خوب حرف زدن و حرف خوب زدن نیست. برای اینکه بتوانید ارتباط خوب و تأثیرگذاری داشته باشید لازم است در کنار بیانی سلیس و روان کمی هم تفکر نقادانه داشته باشید. توانایی اندیشیدن، استدلال داشتن، طراحی سؤال و هنر پرسیدن به همراه اندکی چاشنی طنز می تواند از شما شخصیتی قدرتمند و تأثیرگذار در افکار عمومی بسازد. ما در پارادایم اکادمی با استفاده از تکنیک های آموزشی جامع و کامل از شما شخصیتی با قدرت جذب و نفوذ بالا می سازیم. پارادایم اکادمی می تواند جای مناسبی باشد برای همه ی آنهایی که کسب و کارشان با دیگران است.
بر خلاف باور عمومی که فکر می کنند فن بیان یک ابزار، دانش یا مهارت گفتاری است، من اعتقاد دارم که فن بیان نوعی از چیدمان است. از لباس هایی که شما می پوشید گرفته تا نحوه قفسه بندی فروشگاه های بزرگ همه به نوعی فنی از بیان هستند. اگر فن بیان را ابزاری برای برقراری ارتباط در نظر بگیریم پس دور از ذهن نیست مدل لباسی که شما برای پوشیدن در یک مراسم انتخاب می کنید و حتی نوع رنگ بندی آن، طرز تفکر و رویکرد شما را به معرض نمایش عموم می گذارد.
صاحبان خیلی از فروشگاه های زنجیره ای با توجه به اطلاعاتی که از مشتریان خود جمع آوری می کنند چیدمان قفسه ها را طوری تغییر می دهند که اجناس پرمصرف و ضروری در قفسه های انتهای فروشگاه و اجناسی که در درجه دوم و سوم نیازهای مشتری هستند در قفسه های ابتدای فروشگاه جای بگیرند. با این روش مشتری های بیشتری به انتهای فروشگاه می روند و زمان بیشتری در فروشگاه می مانند و این چیدمان ناخودآگاه باعث فروش بیشتر می شود.
در این کتاب سعی کردم تجربیات چندین ساله خود را در حوزه ارتباطات با زبانی ساده و قابل درک با شما در میان بگذارم تا راهگشای نسلی باشد که تازه نفس و آغازگر راه جدید است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید ۷۰ درصد از وقت، هزینه و انرژی روزانه ما صرف ارتباطات با آدم های اطرافمان می شود. حالا سؤال من از شما این است: آیا می دانید این مقدار از وقت و هزینه و انرژی را صرف نگه داشتن چه آدم هایی می کنید؟ آیا وقت آن نرسیده که به میلیونها مسئلۀ ذهنی و فکری که این آدمها برای شما به وجود می آورند و بیشترین فضای ذهنی شما را اشغال می کنند خاتمه دهید؟ امروزه عدم توجه به این موضوع مهم می تواند باعث ضررهای جبران ناپذیری به زندگی و حتی سرنوشت شما شود. من در این کتاب سعی کرده ام با توجه به تجربیات و آموخته های خودم که بسیاری را به صورت میدانی و در برخورد با مردم کوچه و بازار تجربه کرده ام و برخی دیگر را که با مطالعه کتاب و تحصیل در دانشگاه به صورت علمی آموخته ام، برای شما بازگو کنم و در ادامه برای آن که مورد هجمۀ بعضی از دوستان نباشم، لازم میدانیم در همین ابتدای کار سنگ ها را وا بکنیم و حرف هایمان را یک کاسه کنیم.
از من به شما نصیحت: اگر به تماشای تئاتر می روید روی زمین بنشینید، نه روی صندلی.
در سالن تئاتر وقتی روی زمین می نشینید، از زاویه ای به نمایش نگاه می کنید که از نگاه کارگردان و عوامل صحنه دور مانده و دست نخورده و بکر است. روی زمین تنها جایی است که می توانید همۀ حقایق را به همان شکلی که وجود دارد ببینید، نه آن چیزی که برای شما نمایش می دهند. به همین دلیل است که من اعتقاد دارم ارتباط از کف خیابان شروع میشود و جان می گیرد. من وجب به وجب این آب وخاک را دیده ام و نفس به نفس همۀ مردمان این سرزمین سخن گفته ام. امروز پس از تهیه و تولید نزدیک به 800 گزارش میدانی در گوشه گوشۀ این سرزمین اگر بخواهم در یک کلام درد را بگویم همین یک جمله است و بس: هر جا مشکلی دیدی از دو حالت خارج نیست؛ یا نمی خواهند حرف بزنند یا نمی توانند حرف بزنند.
و درمانش این است که حرف زدن را یاد بگیریم؛ نه به سبکی که تا قبل از این داشتیم، بلکه بهگونهای جدید که من دیدم و امتحان کردم.
در یک تعریف ساده می توان گفت: «مجموعه ای از نظرات تک تک افراد جامعه که منجر به شکل گیری نظری واحد می شود را افکار عمومی می گویند.» اما درنهایت افکار عمومی هیچ ارتباطی با نظرات تک تک افراد جامعه ندارد. فکر می کنم کمی پیچیده شد؛ اما جای نگرانی نیست. بیایید با یک مثال وارد جذاب ترین بخش ماجرا شویم.
در نظر بگیرید من و شما و تعداد دیگری از دوستانمان قصد داریم برای جشن تولد یک دوست مشترک کیک تولد بپزیم. حالا هرکسی باید آنچه را که دارد به اشتراک بگذارد. من آرد دارم، شما تخم مرغ داری، دیگری شکر، آن یکی خامه و به همین ترتیب یکی وانیل و آن دیگری شکلات. همان طور که متوجه شدید ما در حال انجام یک کار تیمی هستیم. حالا یک قناد با استفاده از مواد اولیه ای که ما در اختیارش قرار داده ایم شروع به تهیه کیک تولد می کند. بعد از دو ساعت کیک آماده است. به محض دیدن کیک من اعتراض می کنم به اینکه شیرینی پز تقلب کرده و از آردی که من در اختیارش قرار داده ام استفاده نکرده است. شاید شما هم اعتراض کنید به اینکه از تخم مرغ شما هم در پخت این کیک استفاده نشده است. پس هر دو اعتراض خودمان را اعلام می کنیم. دوست شیرینی پز در دفاع از خود می خواهد که دلیلی برای اثبات ادعایمان ارائه کنیم. ما هم با قاطعیت تمام از او می خواهیم که آرد و تخم مرغ ما که الآن تبدیل به کیک تولد شده است را نشان دهد و خیال ما را از هر بابتی راحت کند. به نظر شما شیرینی پز می تواند آرد یا تخم مرغی را که در پخت کیک استفاده کرده به ما نشان دهد؟ قطعاً جواب خیر است؛ چون در شکل آمادۀ کیک تمام مواد در هم آمیخته شده و نتیجه ای متفاوت حاصل شده و کیکِ آماده هیچ نسبتی با مواد اولیه ندارد.
اما قصد اصلی من از مثال بالا این بود که شما متوجه شوید که هیچ وقت و با هیچ تکنیکی نمی توانید به سخنرانی بپردازید و همۀ افکار عمومی را نسبت به عملکرد و نتیجۀ کار خود راضی نگه دارید؛ چرا که همیشه اجماع آراء نتیجه ای متفاوت ازآنچه در ابتدا بوده است را رقم می زند و نکتۀ دیگر اینکه ذهن بسیاری از مردم در قبول یا عدم قبول بعضی مفاهیم، از عادت های گذشته پیروی میکند؛ به نحویکه با هیچ دلیل و مدرکی حاضر به تغییر دیدگاه خود نیستند؛ بنابراین دست از تلاش بی نتیجه بردارید و به دنیای دراماتورژی سلام کنید.
ازآنجایی که در ارتباطات زاویۀ نگاه و ارزیابی اطلاعات از مهم ترین عوامل یک نتیجه گیری درست است، اگر شما نگاه و رویکرد خود را به هر موضوعی اصلاح کنید، ناخودآگاه ترس شما از بین رفته و جایش را اعتماد به نفس می گیرد. بدین ترتیب دیگر به لکنت زبان نمی افتید؛ چراکه با توجه به رصد مخاطب و اطلاعاتی که جمع آوری کرده اید، حرف برای گفتن دارید. اجازه دهید در همین لحظه اشارهای کوچک به دلایل عدم اعتماد به نفس خیلی از شماها داشته باشم. با توجه به آنچه تا اینجا گفته شد دلایل اصلی زیر می تواند علت این مسئله باشد:
1- نمیدانید مخاطب چه اطلاعاتی می خواهد.
2- نمی دانید به چه نحوی ارائه دهید.
3- از دو مورد بالا مطمئن هستید؛ اما نمی دانید اطلاعات شما اصلاً به کار مخاطب می آید یا خیر.
4- شما برای اولین بار است که فضای سخنرانی را تجربه می کنید.
به جز مورد آخر که نیاز به تکرار و تمرین دارد، در باقی موارد انتخابِ یک زاویه و نگاه درست و ارزیابی دقیق مخاطب می تواند تا ۸۰ درصد ترس شما را از بین ببرد؛ زیرا شما دقیقاً همان چیزی را آماده کرده اید که مخاطب شما منتظر شنیدنش است، پس دلیلی برای ترس وجود ندارد.
شاید باورتان نشود، اما وقتی که درست به چیزی نگاه می کنید ناخودآگاه زبان بدن شما هم به طور هم زمان با قصد شما اصلاح می شود. برای درک بهتر این مطلب بیایید مثالی را مرور کنیم. فرض کنید اتاق تاریکی را در اختیار شما قرار داده اند و از شما خواسته شده تاریکی را از این اتاق بیرون بریزید. چه کار می کنید؟ آیا حوله برمی دارید و در هوا دور سرتان می چرخانید تا تاریکی بیرون برود؟ قطعاً این روش احمقانه است. شما برای رفع تاریکی باید نور وارد کنید. هرچه نور بیشتری وارد کنید، فضای بیشتری را روشن می کنید و تاریکی از بین می رود. پس یادتان باشد بعد از اموزش دراماتورژی اگر به مکان تاریکی رفتید به جای اینکه از تکنیک های افزایش تسلط بر خود یا عدم ترس و غلبه بر استرس استفاده کنید، اول چراغ را روشن کنید. برای ورود به دنیای آدم ها دست و پا نزنید، بلکه اطلاعات درست را از زاویه درست وارد کنید. بعد خواهید دید که همه ی کارها با ترس کمتر و اعتماد به نفس بیشتر جلو می رود.
حمل بر خودستایی نباشه بعضی ها خیلی آهسته و در گوشی بهم میگن تو صدات خوبه، راست و دروغشو نمیدونم بزارید پای اونایی که میگن
حالا منم با خودم گفتم اگه حرف اینا یک درصدم راست باشه من هفته ای یه پادکست تولید کنم و بزارم اینجا برای شما
خیلی دوست دارم موضوع این پادکست ها رو شما مشخص کنید و من در موردش براتون محتوا تولید کنم خوشحال میشوم یه چندتاشونو بشنوی و بهم یه موضوع بدی